نوشته شده توسط : نگار خانم گل گلاب

متخصصان علوم پزشكی در دانشگاه بارسلونا می‌گویند كه مصرف یك فنجان قهوه همراه با شكر می‌تواند حافظه را فعال كند و میزان دقت و توجه فرد را افزایش دهد.
 این متخصصان تاكید كردند كه اگر قهوه و شكر همراه با هم مصرف شوند تاثیر آنها در تقویت عملكرد مغز خیلی بیشتر از زمانی است كه به طور جداگانه مورد استفاده قرار بگیرند.

این متخصصان هم‌اكنون معتقدند كه هر یك از این دو خوراكی به نوبه خود تاثیر دیگری را بر روی مغز تقویت می‌كند به طوری كه میزان دقت و كارآیی حافظه را بهبود می بخشد.

این یافته حاصل مطالعه روی 40 داوطلب است كه پس از مصرف قهوه و شكر با هم و جدا از هم تحت آزمایش قرار گرفتند.

قهوه البته خواص دیگری هم دارد از جمله اینكه محرك بوده و به هضم آسان غذا كمك می‌كند، تب بر است، به بدن نیرو می‌دهد، سردرد را بهبود می‌بخشد، برای برطرف كردن یرقان مفید است، ادرار آور است، در درمان سرفه‌ای كه با بلغم همراه باشد موثر است، دردهای عصبی را تسكین می‌دهد، در درمان سیاه سرفه تاثیر دارد. هم چنین ضد عفونی كننده بوده و خاصیت ضد افسردگی هم دارد. قهوه مقاومت ورزشكاران را افزایش می‌دهد و از كرم خوردگی دندان ها جلوگیری می‌كند.
 

 

منبع : jamejamonline.ir


:: موضوعات مرتبط: علمی , پزشکی , ,
:: بازدید از این مطلب : 269
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نگار خانم گل گلاب
دوستان عزیز زیاد به دل نگیرید و ناراحت نشوید.
 در شهر خرم آباد از استان لرستان:شرایط عبارتند از: *داشتن باشگاه بدنسازی *داشتن حداقل یك مقام نائب قهرمانی در مسابقات قویترین مردان ایران *داشتن عكس یادگاری و امضا از فرامرز خود نگار و محراب فاطمی *بازگرداندن كمك های مردمی مفقود شده در زلزله بم به مسئولان ذیربط!!! *نكته:در صورتی كه عضلات شكم شش طبقه باشند امتیاز ویژه محسوب خواهد شد!(5 امتیاز) _______________________________________
_ شهر تبریز از استان آذربایجان غربی.شرایط عبارتند از: *تلفظ حرف ق *ادای كلمات قلقلك و قوز بالای قوز بدون كوچكترین اشتباه! *دانستن جواب مسئله 2ضربدر2 از لحاظ مختلف *بلد بودن جك های متعدد درباره بچه های تهران *داشتن مدال لیاقت و شجاعت از اداره فرهنگ و هنر تبریز جهت بستن بمب به كمر و منفجر كردن كامیون حامل جك های صادراتی تبریز به استان های همجوار. _______________________________________
 شهر زاهدان از استان سیستان و بلوچستان.شرایط عبارتند از: *توانایی قورت دادن سه كیلو تریاك *توانایی عبور 20 كیلو محموله مواد مخدر از جلوی مأموران مرزبانی *داشتن مزرعه خشخاش *آشنایی دیرینه با عبدالقمر خان قاچاقچی پاكستانی *دارای رفت و آمد خانوادگی با جمشید هاشم پور! _______________________________________
_ شهر رشت از استان گیلان.شرایط عبارتند از: *داشتن رو حیه مهمان نوازی! *داشتن روحیه مهمان نوازی! *داشتن روحیه مهمان نوازی! *....... ________________________________________
 شهر قزوین از استان قزوین.شرایط عبارتند از: *نداشتن چشم طمع به برادر همسر! *توانایی خم شدن و استقامت در وسط شهر قزوین! *[...] و [...] ________________________________________
 شهر اصفهان از استان اصفهان.شرایط عبارتند از: *خوردن موز به صورت دو بار در هفته! *دست و دلباز بودن *داشتن حداقل سه بار سابقه دعوت دوستان به شام یا نهار و یا یكبار برگزاری مهمانی فامیلی *ننازیدن به سی و سه پل و سایر ابنیه تاریخی! *راستگویی و صداقت!!! ________________________________________
 شهر های سنندج و كرمانشاه از استان های كردستان و كرمانشاه.شرایط عبارتند از: *توانایی پوشیدن شلوار استرج و تنگ به مدت 24 ساعت *نداشتن سیبیل *تعهد به خاك ایران و نداشتن ادعای استقلال طلبی! *نداشتن سابقه دعوا و قلدری *نبریدن سر نویسنده این مطلب!!! ________________________________________
 شهر آبادان از استان خوزستان.شرایط عبارتند از: *كوتاه كردن پشت مو و استفاده از عینك آفتابی فقط در صورت لزوم و زیر آفتاب! *پوشیدن پیراهن و شلوار سفید *نداشتن هیچ گونه ادعا نسبت به همنشینی با راكی-رامبو-جكی چان-بروسلی و بیل كلینتون *نداشتن هیچ گونه ادعای مالكیت نسبت به برج ایفل â €"برج پیزا-مجسمه آزادی و برج میلاد! *داشتن روحیه راستگویی و حقیقت طلبی(یعنی زیاد لاف نیاد) ________________________________________
 شهر یزد از استان یزد.شرایط عبارتند از: *توانایی زیستن در آب و هوای خوش. *آشنایی با اشیائی چون چمن-سبزه-قناری و سایر موجودات زنده ساكن مناطق خوش آب وهوا *نداشتن روحیه آب زیر كاه و رندی *ادای حرف های خ و ق بدون تشدید ________________________________________
شهر تهران از استان تهران.شرایط عبارتند از: *داشتن تنها دو دوست دختر *آشنا نبودن با معنی و مفهوم كلمات دودره-تلكه-تیغیدن و .... *داشتن روحیه جوانمردی *مرد بودن
4.gif


:: موضوعات مرتبط: ادبی , طنز , کلیک کن , آقایون و خانومای جوان بخونن , ,
:: بازدید از این مطلب : 222
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نگار خانم گل گلاب
مشروط شوید. مشروطی را برای دانشجو ساخته اند نه رئیس دانشگاه و اساتید.همه واحد های خود را پاس نكنید. از حد مجاز مشروطی و ترم های مجاز حضور در دانشگاه نهایت استفاده را ببرید. مطمئن باشید بیرون از دانشگاه هیچ خبری جز رفتن به سربازی و بعد از آن بیكاری وجود ندارد. حداقل وقتی كه در دانشگاه حضور دارید به عنوان یك دانشجو شناخته می شوید نه یك بیكار.

 

- تا دوران تحصیلتان تمام نشده در دانشگاه عاشق شوید و ازدواج كنید. چون اگر دانشگاهتان تمام شود هیچكس حاضر نیست با یك آدم آس و پاس بیكار ازدواج كند.

 

- جزوه های خود را مرتب و منظم بنویسید شاید فرجی شد و كسی برای گرفتن جزوه به شما مراجعه كرد و بختتان باز شد وگرنه بعد از تمام شدن دانشگاه بخت ازدواج را از دست خواهید داد.

 

- یكی از راه های گرفتن نمره درس خواندن است. برای گرفتن نمره راه های دیگری هم وجود دارد. یكی از ساده ترین این راه ها پاچه خواری است. اكثر دانشجویان و به خصوص شاگرد اول ها نمره خود را از این طریق به دست می آورند. راه دیگر گرفتن نمره، جنس مخالف بودن است كه در این روش نیازی نیست شما كار خاصی انجام دهید. نمره خود به خود برای شما منظور می شود.

علیرضا لبش

تهیه و تنظیم : بخش ادبیات تبیان



:: بازدید از این مطلب : 291
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نگار خانم گل گلاب
وقتی خدا مردها رو آفرید داشت امتحان میکرد!


دقت كردید كه همه چیزهای خوب خانم هستند: خورشید خانم، پروانه خانم، مهتاب خانم!
اما همه چیزهای بد آقا هستند: آقا دزده، آقا گاوه، آقا گرگه !!!

چرخه زندگی مرد ها… در بچگی، مامان ذلیل… جوونی، دوست دختر ذلیل… میان سالی، زن ذلیل… .پیری، فرزند ذلیل… بعد از مرگ، ذلیل مرده


چرا مردها از زنهاي خوشگل بيشتر از زنهاي باهوش خوششون مياد؟

چون قدرت چشمهاشون بيشتر از قدرت مغزشونه!


قانون دوم نیوتن: عشق در پسر ها هرگز از بین نمی رود بلکه از دختری به دختر دیگر انتقال می یابد


شباهت مردا با خط ایرانسل:

خیلی ارزونن... زیاد اعتبار ندارن... دل خوش کنونن... کلاستو اساسی میارن پایین... مال بد بیخ ریش صاحبشه


غضنفر میره جوراب فروشی میگه جوراب می خوام ، فروشندهه میگه مردونه؟ غضنفر دست میده میگه :مردونه



لطیفه های بالا صرفا جهت لبخند شما عزیزان بوده و ارزش دیگری ندارد، لطفا خون خودتون و کثیف نکنید!







:: بازدید از این مطلب : 268
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نگار خانم گل گلاب
در صف طولانی بهشت ،در روز قیامت یک راننده اتوبوس در جلو و یک کشیش پشت سر راننده ایستاده بودند .نوبت راننده که رسید فرشته‌ای نگاهی عمیق به کارنامه‌اش انداخت و بهش گفت: شما بفرمائید بهشت. نوبت کشیشه که رسید فرشته نگاهی به کارنامه‌اش کرد و بی معطلی گفت: شما برید جهنم که به خدمتتون برسند. کشیشه تا اینو شنید صدای اعتراضش بلند شد که: این بی عدالتیه که این یارو ، راننده اتوبوس به بهشت بره و من‌ به جهنم. من که تمام عمرم را تو کلیسا صرف عبادت خدا کرده‌ام.فرشته با مهربانی بهش گفت: ببین، اون یارو رانننده اتوبوس وقتی رانندگی میکرد تمام سرنشینان اتوبوس هر کاری داشتند ول میکردند فقط دعا میکردند ولی تو ، وقتی موعظه میخوندی تمام کسانی که تو کلیسا بودند خوابشون میگرفت.



:: بازدید از این مطلب : 256
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نگار خانم گل گلاب
اهل دانشگاهم
روزگارم خوش نیست
جزوه ای دارم ، ژتونی ، سر سوزن پولی
استادانی بهتر از شمر و یزید
یارانی همه از شهرستان
خوابگاهی که همین نزدیکی است ،پشت آن برج بلند.

اهل دانشگاهم !
پیشه ام چت کردن است.
گاه گاهی  می نویسم جزوه،می سپارم به پسران
تا به خط ناخوانای من نمره شان تک نشود،
امیدشان سوخت نشود - چه خیالی - چه خیالی
می دانم جزوه نوشتن کاری بس بیهوده است.
خوب می دانم حواسم جای دگر است.
اهل دانشگا هم،
قبله اش آموزش ، جانمازش نوت بوک ، مُهرش خودکار
نخ از پنجره ها می گیرم.
همه ذرات دل من متبلور شده است.
درسهایم را وقتی می خوانم
که جغد بیدار می شود
مرغ و ماهی خوابند.

استاد از من پرسید : چند نمره می خواهی ؟
من از او پرسیدم : اشتغال فردا سیری چند ؟
پدرم استاتیک را از بر داشت و کوئیز هم می داد.
خوب یادم هست

مدرسه باغ آزادی بود.
درس ها را آن روز حفظ می کردم در خواب
امتحان چیزی بود مثل آب خوردن.
درس بی رنجش می خواندم.
نمره بی خواهش می آوردم.
تا معلم پارازیت می انداخت همه غش می کردند
و کلاس چقدر جذاب بود و معلم چقدر حوصله داشت.
درس خواندن آن روز مثل یک بازی بود.
کم کمک دور شدیم از آنجا ، بار خود را بستیم.
عاقبت رفتیم دانشگاه ، به محیط خس آموزش ،
رفتم از پله دانشکده بالا ، بارها افتادم.

در دانشکده اتوبوسی دیدم یک عدد صندلی خالی داشت.
من کسی را دیدم که از داشتن یک نمره۱۰دم دانشکده پشتک می زد.

دختری دیدم  به ترمینال نفرین می کرد.
اتوبوسی دیدم پر از دانشجو و چه سنگین می رفت.
اتوبوسی دیدم کسی از روزنه پنجره می گفت «بالاخره پاس شدم»!
سفر از شمال به زاهدان،
بارش اشک پس از نمره تک،
جنگ آموزش با دانشجو،
حمله دانشجویان سر ته دیگ غذا،
غرش نقلیه به جمعیت منتظران،
هجوم درس به مُخ تعطیل دانشجو،
حذف یک درس به فرماندهی رایانه،
فتح یک جایزه به برکت خود زنی
قتل یک نمره به دست استاد،
مثل یک خاطره در آخر ترم،

همه را من دیدم.

اهل دانشگاهم!
اما نیستم دانشجو.
کارت من گمشده است.
من به مشروط شدن نزدیکم،

آشنا هستم با سرنوشت همه دانشجویان،
نبضشان را می گیرم
هذیانهاشان را می فهمم،
من ندیدم هرگز یک نمره۲۰،
من ندیدم که کسی 8 ترمه فارغ شود
من در این دانشگاه چقدر مضطربم.

من به یک نمره ناقابل۱۰خشنودم
و به لیسانس قناعت دارم.
من نمی خندم اگر دوست من می افتد.

من در این دانشگاه در سراشیب کسالت هستم.
خوب می دانم کی استاد امتحان می گیرد
اتوبوس کی می آید،
خوب می دانم برگه حذف کجاست.
هر کجا هستم باشم،
تریا،نقلیه،دانشکده از آن من است.

چه اهمیت دارد، گاه می روید خار بی نظمی ها
رختها را بکنیم ، پی ورزش برویم،
توپ در یک قدمی است
و نگوییم که افتادن مفهوم بدی است !
و نخوانیم کتابی که در آن فرمول نیست.
و بدانیم اگر سلف نبود همگی می مردیم!
و بدانیم اگر جزوه استاد نبود همه می افتادیم!


و بدانیم اگر نقلیه ای نبود همگی می مانیم
و نترسیم از حذف و بدانیم اگر حذف نبود بیجاره میگشتیم
و نپرسیم کجاییم و چه کاری داریم
و نپرسیم که در قیمه چرا گوشت نیست
و اگر هست چرا یخ زده است.
بد نگوییم به استاد اگر نمره تک آوردیم.
کار ما نیست شناسایی مسئول غذا،
کار ما شاید این است که در حسرت یک قورمه سبزی
دست پخت مادر ،
شناور باشیم
.
/www.persianshik.com


:: موضوعات مرتبط: ادبی , شعر , طنز , ,
:: بازدید از این مطلب : 263
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نگار خانم گل گلاب


مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود:

پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند.

سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند .

پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده.

پسر دوم گفت: نه.. درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.

پسر سوم گفت: نه.. درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین.. و باشکوهترین صحنه ای بود که تابه امروز دیده ام.

پسر چهارم گفت: نه!!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها.. پر از زندگی و زایش!

مرد لبخندی زد و گفت: همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید! شما نمیتوانید درباره یک درخت یا یک انسان براساس یک فصل قضاوت کنید: همه حاصل انچه هستند و لذت، شوق و عشقی که از زندگیشان برمی آید فقط در انتها نمایان میشود، وقتی همه فصلها آمده و رفته باشند!

اگر در ” زمستان” تسلیم شوید، امید شکوفایی ” بهار” ، زیبایی “تابستان” و باروری “پاییز” را از کف داده اید!

مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل زیبایی و شادی تمام فصلهای دیگر را نابود کند!

زندگی را فقط با فصلهای دشوارش نبین ؛

در راههای سخت پایداری کن: لحظه های بهتر بالاخره از راه میرسند!



:: برچسب‌ها: فصل , آموزندهونصیحت پدر , درخت ,
:: بازدید از این مطلب : 264
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نگار خانم گل گلاب

I Am Thankful....
I can see the beauty all around me.
There are those whose world is always dark

خدا را سپاس

من میتونم تمام زیبایی های پیرامونم را ببینم

کسانی هستند که دنیا یشان همیشه تاریک و سیاه هست



I am Thankful...
I can walk.
There are those who have never taken their first step.

خدا را سپاس

من میتونم راه برم ..کسانی هستند که هیچوقت نتونسته اند. حتی یک قدم بردارند


I Am Thankful ...
My heart can be broken.
There are those who are so hardened they cannot be touched

خدا را سپاس

که دل رئوف و شکننده ای دارم

کسانی هستند که این قدر دلشون سنگ شده که هیچ محبت و

احساسی رو درک نمیکنن



I Am Thankful ...
For the opportunity to help others.
There are those who have not been so abundantly blessed as I.

خدا را سپاس

به من این شانس رو دادی که بتونم به دیگران کمک کنم

کسانی هستند که از این نعمت و برکت وافری که به

من داده ای بی بهره اند


I Am Thankful ...
I can work.
There are those who have to depend on others for even their most basic needs

خدا را سپاس

من میتونم کار کنم .کسانی هستند که برای رفع کوچکترین

نیازهای روزمره شون هم به دیگران محتاجند



I Am Thankful ...
I have been loved.
There are those for whom no one has ever cared.

خدا را سپاس

که کسی هست که منو دوست داره

کسانی هستند که بود و نبودشون واسه هیچکس مهم نیست .



:: برچسب‌ها: سپاس خدا را ,
:: بازدید از این مطلب : 177
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نگار خانم گل گلاب

 

 
 

آنهايي که (از ايران) رفته اند، ايميلشان را در حسرت ِ نامه از آنهايي که مانده اند باز مي کنند و از اينکه هيچ نامه اي ندارند کلافه مي شوند.

 

 

آنهايي که (در ايران) مانده اند هر روز ايميلشان را چک مي کنند و از اينکه نامه اي از آنهايي که رفته اند ندارند، کفرشان در ميايد.

 

 
 

آنها که رفته اند همانطور که دارند يک غذاي فوری درست مي کنند تا تنهايي بخورند، در این خیالند که آنهايي که مانده اند الان دارند دور هم دیزی یا قورمه سبزي با برنج زعفراني مي خورند و جمعشان جمع است.

 

 

 

آنها که مانده اند، همانطور که دارند يک غذاي سر دستي می پزند، تجسم مي کنند آنها که رفته اند الان با دوستان جديدشان گل مي گويند و گل ميشنوند و از ان غذاهايي مي خورند که توي کتاب هاي آشپزي عکسش هست.

آنها که رفته اند، فکر مي کنند آنهايي که مانده اند دائم با هم به گردش میروند... دربند، لواسان، بام تهران و درکه و… و آنها را که آن گوشه دنيا تک افتاده اند، فراموش کرده اند.

آنها که مانده اند، تصور مي کنند آنها که رفته اند، هرشب به بار و ديسکو مي روند و خوش مي گذرانند و آنهایی را که توي اين جهنم گير افتاده اند فراموش کرده اند.

آنهايي که رفته اند دلشان لک زده بجای آن مشروب ها که چندان باب طبعشان نيست، يک چاي دم کرده سماوری حسابي بخورند.

آنهايي که مانده اند آرزو به دل شده اند که برای يکبار هم که شده بروند داخل مغازه اي و بی دغدغه و نگرانی، مشروب سفرش بدهند. .

آنها که رفته اند، با شوق و ذوق بيانيه امضا مي کنند و مي خواهند خودشان را به جريان سياسي کشوري که تويش نيستند، ملحق کنند.

آنها که مانده اند در حسرت بي بي سي و صداي آمريکای بدون پارازيت، و اینترنت بدون فیلتر و رسانه های تماماً دولتی  کلافه مي شوند.

آنها که رفته اند پاي اينترنت پر سرعت، دنبال فوتبال شبکه 3 با گزارش عادل يا سريالهاي داخلی  و با کلام پارسي و فضاهایی ايراني هستند

آنها که مانده اند، در ذهنشان از آن طرف، مدينه فاضله مي سازند.

آنها که رفته اند، به خاک گرفتن خاطراتشان در سرزمین مادری، حسرت میخورند.

و بالاخره:

آنهایی که مانده اند میخواهند بروند

آنهایی  که رفته اند می خواهند برگردند  

اما... هم آنهايي که رفته اند و هم آنهايي که مانده اند در يک چيز مشترکند : 

 

               

احساس تنهايي...




:: موضوعات مرتبط: اجتماعی , مردم , فرهنگی , فرهنگ و آداب و رسوم , کلیک کن , ,
:: برچسب‌ها: تنهایی , ایرانی , خارج کشور , احساس , رفتن , ماندن ,
:: بازدید از این مطلب : 227
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نگار خانم گل گلاب

 

استادى از شاگردانش پرسید:

 

چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟

 

چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟

 

 

 

 

 

شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت:

 

چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم

 

 

 

 

 

استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟

 

آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

 

 

 

 

 

شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.

 

 

 

 

 

سرانجام او چنین توضیح داد:

 

هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد.

 

 

آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند.

 

هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند.

 

 

 

 

 

سپس استاد پرسید:

 

هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟

 

آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟

 

 

چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است.

 

 

فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است.

 

 

 

 

 

استاد ادامه داد:

 

هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود.

 

 

سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باش

 

اين همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست است که  خدا حرف نمی زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت مي توانی حس کني اينجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی.



:: برچسب‌ها: قلب , داد زدن , زیبا , تامل برانگیز , آرامش , عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 203
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()