نوشته شده توسط : نگار خانم گل گلاب


این هم دلیل:

از این رو که وقتی تو شوهر کنی
دگر هیچ نتوان کنی جست و جوی
بخر، زایمان کن، بروب و بپز
بدوز و اتو کن، بساب و بشوی
بیا و برو، میهمانی بده
شود استراحت، تو را آرزوی!
نداری اگر خانه، سالی دو بار
تو با شوهرت می روی کو به کوی
مبادا که چیزی بخواهی از او
تو باید شوی همسری صرفه جوی
وگر همسرت مایه دار است هم
مبادا دوتا باشه تنبانِ اوی!
بخواهی اگر شوهری سر به راه
برس دائما هی به روی و به موی
اپیلاسیون، رنگ، مش، های لایت
که با دیدن تو بگویند:« ووووی!»
شب امتحان بی شب امتحان
والا برد شو ز تو آبروی!
نباید بگیری تو هیچ استرس
شب امتحان هی شوی ترشروی
بگوید که برگرد پیش بابات!
برایش اگر آوری نیمروی!
یکی او یکی بچه ها مانعند
که حفظت شود جزوه ها مو به موی
رسد مادر ِ شوهرت هم ز راه
برای کمی غرغر و گفت و گوی!
قدم رو رود روی اعصاب تو
به کلی بریزد به هم خلق و خوی!
به دنبال او هی ز در می رسند
یکایک عموزاده ها و عموی!...

از این رو مجرد اگر مانده ای
به اعصابی آرام دانش بجوی

ارسال از هادی گروه فان ایران



:: موضوعات مرتبط: شعر , طنز , کلیک کن , آقایون و خانومای جوان بخونن , ,
:: برچسب‌ها: شعر , طنز , شوهر , درس خواندن , جالب ,
:: بازدید از این مطلب : 457
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نگار خانم گل گلاب
اهل دانشگاهم
روزگارم خوش نیست
جزوه ای دارم ، ژتونی ، سر سوزن پولی
استادانی بهتر از شمر و یزید
یارانی همه از شهرستان
خوابگاهی که همین نزدیکی است ،پشت آن برج بلند.

اهل دانشگاهم !
پیشه ام چت کردن است.
گاه گاهی  می نویسم جزوه،می سپارم به پسران
تا به خط ناخوانای من نمره شان تک نشود،
امیدشان سوخت نشود - چه خیالی - چه خیالی
می دانم جزوه نوشتن کاری بس بیهوده است.
خوب می دانم حواسم جای دگر است.
اهل دانشگا هم،
قبله اش آموزش ، جانمازش نوت بوک ، مُهرش خودکار
نخ از پنجره ها می گیرم.
همه ذرات دل من متبلور شده است.
درسهایم را وقتی می خوانم
که جغد بیدار می شود
مرغ و ماهی خوابند.

استاد از من پرسید : چند نمره می خواهی ؟
من از او پرسیدم : اشتغال فردا سیری چند ؟
پدرم استاتیک را از بر داشت و کوئیز هم می داد.
خوب یادم هست

مدرسه باغ آزادی بود.
درس ها را آن روز حفظ می کردم در خواب
امتحان چیزی بود مثل آب خوردن.
درس بی رنجش می خواندم.
نمره بی خواهش می آوردم.
تا معلم پارازیت می انداخت همه غش می کردند
و کلاس چقدر جذاب بود و معلم چقدر حوصله داشت.
درس خواندن آن روز مثل یک بازی بود.
کم کمک دور شدیم از آنجا ، بار خود را بستیم.
عاقبت رفتیم دانشگاه ، به محیط خس آموزش ،
رفتم از پله دانشکده بالا ، بارها افتادم.

در دانشکده اتوبوسی دیدم یک عدد صندلی خالی داشت.
من کسی را دیدم که از داشتن یک نمره۱۰دم دانشکده پشتک می زد.

دختری دیدم  به ترمینال نفرین می کرد.
اتوبوسی دیدم پر از دانشجو و چه سنگین می رفت.
اتوبوسی دیدم کسی از روزنه پنجره می گفت «بالاخره پاس شدم»!
سفر از شمال به زاهدان،
بارش اشک پس از نمره تک،
جنگ آموزش با دانشجو،
حمله دانشجویان سر ته دیگ غذا،
غرش نقلیه به جمعیت منتظران،
هجوم درس به مُخ تعطیل دانشجو،
حذف یک درس به فرماندهی رایانه،
فتح یک جایزه به برکت خود زنی
قتل یک نمره به دست استاد،
مثل یک خاطره در آخر ترم،

همه را من دیدم.

اهل دانشگاهم!
اما نیستم دانشجو.
کارت من گمشده است.
من به مشروط شدن نزدیکم،

آشنا هستم با سرنوشت همه دانشجویان،
نبضشان را می گیرم
هذیانهاشان را می فهمم،
من ندیدم هرگز یک نمره۲۰،
من ندیدم که کسی 8 ترمه فارغ شود
من در این دانشگاه چقدر مضطربم.

من به یک نمره ناقابل۱۰خشنودم
و به لیسانس قناعت دارم.
من نمی خندم اگر دوست من می افتد.

من در این دانشگاه در سراشیب کسالت هستم.
خوب می دانم کی استاد امتحان می گیرد
اتوبوس کی می آید،
خوب می دانم برگه حذف کجاست.
هر کجا هستم باشم،
تریا،نقلیه،دانشکده از آن من است.

چه اهمیت دارد، گاه می روید خار بی نظمی ها
رختها را بکنیم ، پی ورزش برویم،
توپ در یک قدمی است
و نگوییم که افتادن مفهوم بدی است !
و نخوانیم کتابی که در آن فرمول نیست.
و بدانیم اگر سلف نبود همگی می مردیم!
و بدانیم اگر جزوه استاد نبود همه می افتادیم!


و بدانیم اگر نقلیه ای نبود همگی می مانیم
و نترسیم از حذف و بدانیم اگر حذف نبود بیجاره میگشتیم
و نپرسیم کجاییم و چه کاری داریم
و نپرسیم که در قیمه چرا گوشت نیست
و اگر هست چرا یخ زده است.
بد نگوییم به استاد اگر نمره تک آوردیم.
کار ما نیست شناسایی مسئول غذا،
کار ما شاید این است که در حسرت یک قورمه سبزی
دست پخت مادر ،
شناور باشیم
.
/www.persianshik.com


:: موضوعات مرتبط: ادبی , شعر , طنز , ,
:: بازدید از این مطلب : 263
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نگار خانم گل گلاب

 

جملات پشت کامیونی

همه از من میترسن ، من از نیسان آبی

عاشق بی انتظار مادر

علم بهتر است یا ثروت؟ ، هیچکدام فقط ذره ای معرفت !

دا کر سی چنت بی. (یعنی مادر پسر برای چی خواستی؟)

به گنده تر و خرتر از خودت احترام بگذار!

ناز نگات قشنگه!

تند رفتن که نشد مردی / عشق است که برگردی

هر کجا محرم شدی -چشم از خیانت باز دار /  -چه بسا محرم با یک نقطه مجرم میشود،

مبر ز موی سفیدم گمان به عمر دراز / جوان به حادثه ای زود پیر میشود گاهی

دست بزن ولی خیانت مکن

زندگی بر خلاف آرزوهایم گذشت.

داداش جان به خاطر اشک مادر یواش!

افسوس همه اش افسانه بود!

من از عقرب نمیترسم ولی از سوسک میترسم / من از دشمن نمیترسم ولی از دوست میترسم.

من نمی گویم مرا ای چرخ سرگردان مکن / هرچه می خواهی بکن محتاج نامردان مکن!

بمیرد آنکه غربت را بنا کرد  / مرا از تو، ترا از من جدا کرد

برگ از درخت خسته می شه پاییز فقط یه بهانه است

در این دنیا که مردانش عصا از کور می دزدند ، من بیچاره دنبال مرد می گردم

رفاقت قصه تلخی است که از یادش گریزانم

روی قلبم نوشتم ورود ممنوع ، عشق آمد و گفت بیسوادم!

تو هم خوبی!

سر پایینی پرنده ، سر بالایی شرمنده

بخاطر دلم ولم !

قربان وجودت که وجودم ز وجود تو بوجود آمد مادر

دلم دادم بری باهاش حال کنی ،  نه که بری جیگرکی بازکنی !!

تو رو اگه من نشورم کی میشوره ( عروسکم )

باغبان در را مبند من مرد گلچین نیستم ، من خودم گل دارم و محتاج یک گل نیستم!

ای آسمون کبود ، واسه همه بود واسه ما نبود؟؟؟؟

در قمار زندگی عاقبت ما باختیم  ، بس که تکخال محبت بر زمین انداختیم

گرپادشاه عالمی ، بازهم گدای مادری

تو عشق گل داری،من عشق گل اندامی!

دنیا همه هیچ و زندگانی همه هیچ  ، ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ

به درویشی قناعت کن که سلطانی خطر دارد




:: موضوعات مرتبط: شعر , طنز , کلیک کن , ,
:: برچسب‌ها: جملات جالب , زیبا , خنده دار , طنز , کامیون ,
:: بازدید از این مطلب : 245
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد